این روشنا را .. در تاریکی شبهای شهر ... می بینی ...
 که نه باد خاموشش می کند ...نه باران ؟ ..این روشنا را می بینی ؟!
چراغ های استوار شهر ...دلهای آفتابی زنان و مردانی است که‌؛
بر قامت سر بلند..خویش؛ایستاده مردن ..
چرا که گفتند : سیاهی هرگز
..

 

مرگ...




هرگز از مرگ نهراسیدم
اگرچه دستانش از ابتذال شکننده‌تر بود
هراس من ـ باری ـ همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
                   از بهای آزادی آدمی 
                                                 افزون باشد.

.شاملو


پاورقی:
دیدن گفتم من تا تصمیم میگیرم زود آپدیت کنم یه مشکلی پیش می آید. این دفعه که اصلا بلاگ اسکای قاطی کرد.

روزی خواهد رسید که اشک ها هم مرهمی بردل سوخته نخواهد بود



ای پرنده‌ ی پنهان
در کوچه های عطر و طراوت٬
آوازهای پاک تو آیا
بانگی است تا که من
آیم برون ز محبس تاریک خویشتن؟؟؟!!!

پاورقی:
من سعی میکنم سریع آپدیت کنم ولی باور کنید هر دفعه یک مسئله پیش می‌آید...امتحان.مسافرت.قطع شدن تلفن... ولی از این دفعه سعی میکنم
 سریعتر آپدیت کنم.خوش باشید!


اگه...




اگه بارون نمی باره
بی خیال
اگه حال و روزت گریه داره
بی خیال
اگه تلخه
دم نزن
اگه زشته
جا نزن
اگه سخته
غر نزن