-
نرم نرمک می رسد اینک بهار ....
چهارشنبه 26 اسفندماه سال 1388 18:20
سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام سال نو با دیدِ نو به زندگی و فرصتی دوباره برای بهتر زیستن خجسته باد
-
LIE & TRUTH
چهارشنبه 14 بهمنماه سال 1388 19:11
It was LIE that tried to deceive the TRUTH. So, the former asked the latter, "would you like to go to seaside together? We will enjoy swimming." Poor, naive TRUTH believed it had good will in this offer, so agreed and they went to the beach hand in hand. The TRUTH took off the clothes to get ready to dive...
-
به سلامتیِ همه
دوشنبه 21 دیماه سال 1388 09:37
به سلامتیِ درخت! نه به خاطرِ میوهش، به خاطرِ سایهش به سلامتیِ دیوار! نه به خاطرِ بلندیش، واسه اینکه هیچوقت پشتِ آدم رو خالی نمیکنه. به سلامتیِ دریا ! نه به خاطرِ بزرگیش، واسه یک رنگیش به سلامتیِ سایه ! که هیچوقت آدم رو تنها نمیذاره به سلامتیِ همه اونایی که دوسشون داریم و نمیدونن، دوسمون دارن و نمیدونیم به...
-
سرنوشت!!!!
سهشنبه 27 مردادماه سال 1388 23:52
مراقب افکارت باش که عقایدت می شوند . مراقب عقایدت باش که رفتارت می شوند .مراقب رفتارت باش که عادت می شوند .مراقب عادتت باش که شخصیت می شوند .مراقب شخصیتت باش که سرنوشتت می شوند . زرتشت
-
تکرار...
جمعه 22 خردادماه سال 1388 00:40
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم،گم شدم... آنقدر که در من هراس گرفتن دستی هست،ترس از گم شدن نیست!!!!
-
بکدامین سو نظر افکنم ؟
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 01:21
بی اعتمادی دری است خودستایی چفت و بست غرور است و تهی دستی دیوار است و لولاست زندانی را که در آن محبوس رآی خویشیم دلتنگی مان را برای آزادی و دلخواه دیگران بودن از رخنه هایش تنفس می کنیم من به این تاریکی , من به این مهر سکوت ؛ من به ما ؛ من به فرسودگی ذهن خودم معترضم ؛ که چرا شوق اغاز مرا ؛ و منی چون من را زخودم دزدیدند...
-
سخن بگوییم.......
یکشنبه 29 اردیبهشتماه سال 1387 00:07
برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است سخن بگوییم پاورقی : هنوز ذهن آشفته من ؛...
-
عروسک کوکی...
سهشنبه 17 اردیبهشتماه سال 1387 01:29
بیش از اینها آه آری بیش از اینها می توان خاموش ماند می توان ساعات طولانی با نگاهی چون نگاه مردگان ثابت خیره شد در دود یک سیگار خیره شد در شکل یک فنجان در گلی بیرنگ بر قالی در خطی موهوم بر دیوار می توان با پنجه های خشک پرده را یکسو کشید و دید در میان کوچه باران تند می بارد کودکی با بادبادکهای رنگینش ایستاده زیر یک طاقی...
-
پوچ.....
چهارشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1387 01:02
دیدگان تو در قاب اندوه سرد و خاموش خفته بودند زودتر از تو ناگفته ها را با زبان نگه گفته بودند از من و هر چه در من نهان بود می رمیدی می رمیدی یادم آمد که روزی در این راه ناشکیبا مرا در پی خویش میکشیدی میکشیدی آخرین بار آخرین بار آخرین لحظه تلخ یدار سر به سر پوچ دیدم جهان را باد نالید و من گوش کردم خش خش برگهای خزان را...
-
من اینجا بس دلم تنگ است.... هر سازی که می بینم بد آهنگ است
جمعه 23 فروردینماه سال 1387 23:48
من در جستجوی قطعه ای در آسمان پهناور هستم که از تراکم اندیشه های پست تهی باشد پاورقی کاش می شد یه جای امن و دنج برای بلند بلند فکر کردن،برای حرفهای دل،برای دلتنگی ها و برای شادی ها ...برای شکستن در خویشتن ... داشته باشیم .راحت و بدون دغدغه !
-
برنده و بازنده ......
جمعه 16 فروردینماه سال 1387 02:28
یک برنده یک مسئله بزرگ را به قسمتهای کوچک تقسیم میکند و هر قسمت را به سادگی حل میکند ولی یک بازنده مسئله های کوچک و زیادی را بهم ربط میدهد و یک مسئله بزرگ و غیر قابل حل به وجود می آورد
-
نرم نرمک میرسد اینک بهار....
چهارشنبه 29 اسفندماه سال 1386 23:09
بوی باران، بوی سبزه، بوی خاک، شاخههای شسته، باران خورده پاک آسمان آبی و ابر سپید برگهای سبز بید عطر نرگس، رقص باد نغمهی شوق پرستوهای شاد خلوت گرم کبوترهای مست نرم نرمک میرسد اینک بهار خوش به حال روزگار خوش به حال چشمهها و دشتها خوش به حال دانهها و سبزهها خوش به حال غنچههای نیمهباز خوش به حال دختر میخک، که...
-
یک دوره دیگه ام تموم شد . . .
سهشنبه 8 خردادماه سال 1386 11:13
همیشه بهترین اونی نیست که ما فکر می کنیم ، بدترین هم. وقت رفتن که میشه همه خوبن به شرطی که برگشتی تو کار نباشه . اگه برگشتی یعنی پایان رو خط زدی و این خلاف قاعده زندگیه . مگه میشه برگ خسته رو به درخت برگردوند حتی اگه پاییز بهونه باشه؟ پاورقی : این روزا روزای آخر دانشگاه و این دوره است ! با تمام خوبی ها و بدیهاش و با...
-
یه هوس زد گذر دیگه ...
پنجشنبه 26 بهمنماه سال 1385 21:14
سلام. زندگی با همه وسعت خویش مسلک ساکت غم خوردن نیست حاصلش تن به قضا دادن و پژمردن نیست اضطراب وهوس ودیدن و نادیدن نیست زندگی خوردن و خوابیدن نیست زندگی جنبش وجاری شدن است زندگی کوشش و راهی شدن است از تماشاگه آغازحیات تا به جایی که خدا می داند. نمیدونم چرا هوس کردم دوباره اینجا بنویسم. هوسه دیگه کاریش نمیشه کرد . از...
-
...
جمعه 12 خردادماه سال 1385 19:44
هر دلی که میشکنی یک میخ بمیکوب به دیوار و هر دلی که به دست میاری یک میخ رو از دیوار بکن !!! ولی چه فایده!!! جای میخ رو دیوار میمونه.... و هرچی سنت بالاتر بره جای میخا عمیقتر و فراموش کردنشون سخت تر!!! امروز هوس کردم اینجا بنویسم . رفتم وبلاگایی که قبلا میخوندم همه چی مثل قبل سرجاشه این فقط منم که از این شاخه به اون...
-
...
پنجشنبه 24 آذرماه سال 1384 08:02
نگو بار گران بودیم و رفتیم نگو نامهربان بودیم و رفتیم ... آخه اینا دلیل محکمی نیست بگو با دیگران بودیم و رفتیم . . . نمیدونم اینا چه ربطی داره که گفتم! البته یکمم حق دارم چون وقتی بعد ۴و۵ روز خوندن معماری کامپیوتر به این نتیجه برسی که هیچی بارت نیست قاطی میکنی .... (کاش فقط معماری بود ... )
-
فردا روز دیگری است . . .
چهارشنبه 5 اسفندماه سال 1383 19:34
لحظه ها شتاب میگیرند و من هنوز مبهوت کندی دقایق ، در گذرگاه خیال خیمه زده ام و به یاد غمی غریب و دیده ایی اشکبار ، کوچه های سرنوشت را چشم به راه مانده ام.... یه وقت هایی دوست دارم خاطرات عین بخار شیشه ماشین با کشیدن یه انگشت پاک بشن ولی میبینم خیلی وقت ها کشیدن خط سیاه و قرمز هم فایده نداره ... یه چیزی همش بهم میگه :...
-
من . . .
جمعه 30 بهمنماه سال 1383 10:59
من ، سفر ، دلتنگی ، خیال ، رویا ، تجربه ای تازه . من ،مشکلات عدیده ، مرور روزهایی که گذشته ، اتفاقهای ناخوشایند ، بدیها ، دلهای زخم خورده ، احساس ناتوانی ، عدم تحمل شکست !! من ،روحیه ای شکست ناپذیر ، گاهی حس ناامیدی و یاس، افسردگی . من ، آینده ،امید به حل مشکلات ،امید به پیدا کردن راهی بهتر ، امید به فردایی بهتر ....
-
دلم پر است هی بهانه مبکند غروب را ...
دوشنبه 26 بهمنماه سال 1383 08:33
این روزا بدجوری با خودم در گیرم.!!! اعتماد به آدما ، باور حرفها برام خیلی سخت شده . و این آزارم میده ... خسته ام از این همه تکرار! و تحمل این تکراری ها هم آزارم میده... حس میکنم آدم چرندی شدم! . . . تهی و پوچ . . . فقط ، بدون هیچ دلیل منطقی دلم نمی خواد تنها باشم!!! ....
-
قصه آدما غصههایی است که تکرار اونا زندگی میسازه...
پنجشنبه 22 بهمنماه سال 1383 18:14
از بلاگ ترسا : دو سال یعنی چقدر؟ یک بلاگ هر چند هم که متروک و جدا افتاده باشد، باز هم می توان تولدش را جشن گرفت. خط خطی های گاه و بی گاهش را نگاهی انداخت و با یاد همه ی روزهای گذشته اش چند خطی را دوباره و باز در آن نوشت... بعد خوندن این مطلب ، بلاگم رو باز کردم و نگاهی به این صفحه بی رنگ انداختم تاریخ آخرین مطلبم 18...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 آبانماه سال 1383 16:31
درباره ی خویشتن خویشم اندیشیدن ، وحشتناک است اما این تنها راه صمیمانه ی کار است اندیشیدن درباره ی خویشتن خویشم بدانگونه که هستم، اندیشیدن به جنبه های زشتم، اندیشیدن به جنبه های زیبایم ، و در شگفت شدن از آنها . چه آغازی می تواند محکمتر و استوارتر از این باشد؟ از چه چیزی میتوانم رشد خود را آغاز کنم جز از خویشتن خویشم؟؟؟...
-
من میخوام برگردم به کودکی؟!!!
دوشنبه 4 آبانماه سال 1383 11:41
چشماشو میبخشه تا بفهمه که دریا آبیه دلشو میبخشه تا نگاه سادهی آهو رو درک بکنه من کجا خوابم برد! من کجا خوابم برد.؟؟؟ من مخوام بر گردم به کودکی من میخوام برگردم به کودکی ......
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 28 مهرماه سال 1383 22:59
گر بدین سان زیست باید پست من چه بی شرمام اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم بر بلند کاج خشک کوچهی بنبست پاورقی می گن توی این سختی هاست مث آهن محکم می شی ! من دوست ندارم مث آهن محکم بشم و زندگی کنم ! می خوام معمولی زندگی کنم ! می خوام یه آدم معمولی باشم
-
آدمی چه بد باشه چه خوب باشه ؛ مسافره!
جمعه 17 مهرماه سال 1383 08:54
با توام با تو خدا یک کمی معجزه کن؛ چندتا دوست برایم بفرست پاکتی از کلمه جعبهایی از لبخند نامهایی هم بفرست کوچههای دل من باز خلوت شده است پیش از آنکه برسم دوستی را بردند یکنفر گفت به من : باز دیر آمدهایی دوست قسمت شده است با توام با تو خدا یک دل قلابی؛ یک دل خیلی بد چقدر میارزد؟؟ من که هر جا رفتم گفتم : شده این...
-
همه چی از یاد آدم میره مگه یادش که همیشه یادشه!
یکشنبه 5 مهرماه سال 1383 18:26
از که می گویی حکایت ؟ شهر دل خالی است؛خاموش است . برکه ارام است و غمگین ؛ شهرزاد قصه گو تنهاست؛ نغمه های اشنایی مرده بر لبهای کوچه : نه صدایی : نه دگرآوای گرم اشنایی بر خیابان های ساکت؛ مانده تنها رد پایی. پاورقی: بازم یه غیبت طولانی با هزاران بهانه. نمیدونم چرا وبلاگ دیگه اون جذابیتش رو واسم نداره... هر چند دیگه هیچی...
-
نمیدانم...
شنبه 24 مردادماه سال 1383 17:37
تو می دانستی و هیچ نگفتی . من نمی دانستم و همیشه در حال گفتن بودن . دیروز درگیر فریاد امروز در بند سکوت و فردا ..... نمی دانم . شاید من زندگی را سر و ته طی می کنم . از انتها به ابتدا؛ از آخر به اول از تو به خویش . پاورقی: فعلا همچنان درگیر ترمم!!! نمیدونم شاید پاس کردن ۶ واحد اونم ریاضی ۲وفیزیک ۲ این همه درگیری نداشته...
-
وای......
یکشنبه 28 تیرماه سال 1383 12:06
سلام .... پاورقی: تلفن خونه قطعه!!!! ....... ترم تا بستونی برداشتم مثل خر تو گل گیر کردم...
-
مثل...
دوشنبه 8 تیرماه سال 1383 00:23
مثل طنین یک قاصدک ، روی خط باد ، زیر کفش های فردای گر گرفته تحلیل می روم . مثل یک غبار محو ، با یک نگاه نجیب ، در انتهای کوچه ی بن بست تبار ، از ناکجای یک جاده ، به خلوت بارانی یک فصل زرد پناه می برم .... کودک بغضم ، به دنبال یک بهانه ی ابری ، تمامی خاطره های دل آزار آرزوهای محال را دوره می کند و غروب ، کماکان می بارد...
-
چه زجری میکشد آنکس که انسان است و از احساس سرشار...
دوشنبه 25 خردادماه سال 1383 21:52
هیچ کجا هیچ زمان فریاد زندگی بی جواب نمانده است به صداهای دور گوش فرامیدهم از دور به به صدای من گوش فرا می دهند من زنده ام فریاد من بی جواب نیست قلب خوب تو جواب فریاد من است ... پاورقی: سلام. ذهن ما همیشه آشفتهست و پر از بریدههایی که میخوایم فراموشش کنیم ولی هست و متاسفانه برزگتر از اونی که بشه فراموشش کرد... یا حتی...
-
نمیدانم... شاید قسمت همین باشد...
یکشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1383 00:10
ورای تمام حرفها تمام چیزهایی که گفتهام غمی به رنگ سپید در دلم جریان دارد که در قرارگاه وجودم نقش تازیانه را بازی می کند اینگونه ام که گاهی در لابلای غمهای خود بر خویش ظاهر می شوم و ناشیانه خود را به تمسخر می گیرم ! و ناشیانه خود را بزرگ می کنم ! همیشه این میل جستجو - این جریان ناب زندگی - مجبورم می کند تا در برگهای...