من ، سفر ، دلتنگی ، خیال ، رویا ، تجربه ای تازه .
من ،مشکلات عدیده ، مرور روزهایی که گذشته ، اتفاقهای ناخوشایند ، بدیها ، دلهای زخم خورده ، احساس ناتوانی ، عدم تحمل شکست !!
من ،روحیه ای شکست ناپذیر ، گاهی حس ناامیدی و یاس، افسردگی .
من ، آینده ،امید به حل مشکلات ،امید به پیدا کردن راهی بهتر ، امید به فردایی بهتر .
دلتنگی ، تنهایی ، بی قراری ، نا امیدی و هذیان گویی . . .
شاید ، نمی دانم ، نمی توانم ، قسمت ، سرنوشت . . .
این روزا بدجوری با خودم در گیرم.!!!
اعتماد به آدما ، باور حرفها برام خیلی سخت شده .
و این آزارم میده ...
خسته ام از این همه تکرار!
و تحمل این تکراری ها هم آزارم میده...
حس میکنم آدم چرندی شدم! . . .
تهی و پوچ . . .
فقط ، بدون هیچ دلیل منطقی دلم نمی خواد تنها باشم!!!
....
از بلاگ ترسا:
دو سال یعنی چقدر؟
یک بلاگ هر چند هم که متروک و جدا افتاده باشد، باز هم می توان تولدش را جشن گرفت. خط خطی های گاه و بی گاهش را نگاهی انداخت و با یاد همه ی روزهای گذشته اش چند خطی را دوباره و باز در آن نوشت...
بعد خوندن این مطلب ، بلاگم رو باز کردم و نگاهی به این صفحه بی رنگ انداختم تاریخ آخرین مطلبم 18 آبان!!! و امروز 22 بهمن ! بعد سری به آرشیو زدم ، نگاهی به روزای گذشته کردم ، یه یک ساعتی غرق گذشته ها شدم و مطلبا رو میخوندم تا رسیدم به اولین مطلبی که اینجا نوشتم ، نگاهی به تاریخش انداختم 30 اردیبهشت 82 !!!
( یعنی یه چیزی حدود سه ماه و اندی دیگه اینجا هم دوساله میشه!!!! واقعا دو سال یعنی چقدر؟ )
... و ناگهان چقدر زود ، دیر میشود!!!