گر بدین سان زیست باید پست
من چه بی شرمام اگر فانوس عمرم را به رسوایی نیاویزم
بر بلند کاج خشک کوچهی بنبست
پاورقی
می گن توی این سختی هاست مث آهن محکم می شی !
من دوست ندارم مث آهن محکم بشم و زندگی کنم !
می خوام معمولی زندگی کنم !
می خوام یه آدم معمولی باشم
با توام با تو خدا
یک کمی معجزه کن؛
چندتا دوست برایم بفرست
پاکتی از کلمه
جعبهایی از لبخند
نامهایی هم بفرست
کوچههای دل من باز خلوت شده است
پیش از آنکه برسم دوستی را بردند
یکنفر گفت به من : باز دیر آمدهایی
دوست قسمت شده است
با توام با تو خدا
یک دل قلابی؛ یک دل خیلی بد
چقدر میارزد؟؟
من که هر جا رفتم گفتم:
شده این دل حراج!!!
بدوید!
یک دل مجانی؛
فیمتش یک لبخند:
به همین ارزانی.
هیچ کس دل نخرید.
هیچ کس هم قلب مرا قرض نکرد.
هیچ کس هم ندوید.!
با توام؛با تو خدا
پس بیا این دل من مال خودت!
من که دیگر رفتم اما؛
ببر این دل را دنبال خودت!!!
از که می گویی حکایت ؟ شهر دل خالی است؛خاموش است . برکه ارام است و غمگین ؛ شهرزاد قصه گو تنهاست؛ نغمه های اشنایی مرده بر لبهای کوچه : نه صدایی : نه دگرآوای
گرم اشنایی بر خیابان های ساکت؛ مانده تنها رد پایی.
پاورقی:
بازم یه غیبت طولانی با هزاران بهانه. نمیدونم چرا وبلاگ دیگه اون جذابیتش رو واسم نداره...
هر چند دیگه هیچی اون جذابیت سابق رو نداره مثلا همین مهر ماه! همیشه یه حال و هوای دیگه داشتم با کلی شوق ولی الان این جوری نیست ... نمیدونم چرا هر کاری رو که شروع میکنم نصفه نیمه ولش میکنم و ادامه نمیدم...