بخش دیگر ...





سلام!

باز من کلی + شدم و دارم کتاب میخونم. "بریدا از پائولو کوئلیو" این قسمتش جالب بود گفتم شما هم بی بهره نباشید.

بریدا داستان دختر جوانی است که می خواهد با سنت جادو آشنا شود ! و کوئلیو در اینجا به 2 سنت جادوگری اشاره میکند: سنت ماه (همان جادوگری به شیوه ی کهن است) و استاد آن ویکا است و سنت دیگر حورشید است! و چون بریدا عطیه اش با سنت ماه مناسب بود به آموختن آن روی آورد.....

بریدا : بخش دیگر چیست؟
ویکا : بخش دیگر اولین چیزی است که مردم می خواهند با آن آشنا شوند!فقط با درک بخش دیگر می توانی بفهمی که معرفت در طول زمان منتقل میشود!
ویکا گفت : ما ابدی هستیم . چون جلوه ایی از خدایم! برای همین ازمیان مرگ ها و زندگی های بسیاری میگذربم و از نقطه ایی سر در می آریم که کسی نمی شناسد و به سویی می رویم که هیچ کس نمی شناسد و وقتی مردم به حلول روح فکر میکنند همواره با یک سوال سختی روبه رو می شوند: ( با توجه به آنکه در بدو پیدایش تعداد کمی روح روی زمین وجود داشته است این همه روح جدید از کجا آمده است؟)
جواب آن بسیار ساده است. روح ما نیز تقسیم می شود به دو روح دیگر و همین گونه به تقسیم ادامه می دهد تا بر روی کره زمین پخش شود.
بریدا : و تنها یکی از این بخش ها از هویت خودش آگاه است؟!
ویکا: ما بخشی از چیزی هستیم که کیمیاگران آن را انیما موندی یا روح جهان مینامند . در حقیقت همانطور که روح جهان تقسیم می شود ضعیفتر هم میگردد. و همانگونه که تقسیم می شوند دوباره با هم ملافات هم می کنند و نام این ملاقات دوباره عشق است!
بریدا : من چگونه می توانم بدانم کی بخش دیگر من است ؟
ویکا: بخش دیگر را با درخشش چشمها می توان تشخیص داد!
بریدا: شهامت خطر داشتن و به خطر شکست تن دادن و خطر نومیدی و سرخوردگی از پذیرفتن اما هرگز دست از جستحوی عشق نکشیدن.
امکان دارد در زندگی با بیش از یک بخش از وجودمان ملاقات کنیم!؟؟
ویکا: بله . وقتی اینطور شود قاب تکه تکه میشود و نتیجه آن درد و رنج است . ما می توانیم با 3و4 و.. بخش دیگرمان نیز ملاقات کنیم چون بسیاریم......
 ویکا:  اما بالاتر از هر چیز مسئول آنیم که در زندگی دست کم یکبار با بخش دیگر خود که سر راه ما تجلی می کند یگانه شویم ویا می توانیم بگذاریم همین طور بخش دیگرمان به راهش ادامه دهد بی انکه حقیقت را قبول کند یا حتی درکش کند.به خاطر خودخواهی مان به بدترین عذاب دچار میشویم عذابی که خود خلق کردیم " تنهایی ".....

                                                   

نظرات 13 + ارسال نظر
بلورک دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:40 ق.ظ http://www.boloorak.tk

کتاب...من حوصله هیچ چیزی رو ندارم...

فرید دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 03:45 ب.ظ http://tiz.persianblog.com

خودم کردم که .....البته خودم هم می تونم عوضش کنم!مگه نه؟!.... - بله.....! تا جائی که یادمه من متولد خردادم!...
والبته طبق ستاره شناسی دارای دو شخصیت! وقتی این میگه : آره...اون میگه : نه....وقتی هم اون میگه : آره ... این میگه : نه!...حالا حق دارم بین این دوتا تنهائی رو انتخاب کنم یا نه؟!...ولی امیدوارم شما ...زیاد تنهائی رو تجربه نکنین...(البته به شرطی که شیرینی ما هم یادتون نره...)موفق باشین.

فاتح دوشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 07:53 ب.ظ http://baloch-mobarez.persianblog.com

سلام بسیار جالب است . از آشنایی با شما خوشحالم. آینده بیشتر خدمت میرسم. موفق باشید

افکار همایونی ! سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:01 ق.ظ http://hgd.persianblog.com

سلام .
من آیا لایق لینک بودمی !
یا شعری از من لیاقت پیدا کرد همی ..
شرمنده گشتم من از این کار شما !!
خجالت میکشم نتوانم اگر جبران کنم کار شما ...

یک فنجان قهوه تلخ سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:11 ق.ظ http://www.maghsad.persianblog.com

سلام دوست خوبم ... ممنون که سر زدی ... این کوئیلو دغدغه اش همین مسائل سوررئالیستیه ، کیمیاگرش هم همین جوریه و من خیلی دوستش دارم ... راستی بابت لینک ممنون ... جبران میکنم ... پیروز باشی ...

احسان سه‌شنبه 12 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 06:02 ب.ظ http://www.balochistan,persianblog.com

سلام و خسته نباشید ... جالب بود ... از عشق بگو ولی از جدایی نگو که خیلی سخته ... موفق باشین

بلوچ چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 ق.ظ http://zahed209.persianblog.com

سلام.

مسعود چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:22 ب.ظ http://nimroz.persianblog.com

سلام.ممنون از اینکه به وبلاگ من سر زدید.و متشکر از اینکه لینک وبلاگ تاقابل منو در وبلاگ ریباتون قرار دادید.

فاتح چهارشنبه 13 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:26 ب.ظ http://baloch-mobarez.persianblog.com

سلام نظرتان در مورد تواضع هرچند تا حدودی درست است اما تا حدودی درست نیست تواضع یعنی دیگران را تحقیر نکردن .
موفق باشید (خواهر هستید یا برادر نمیدانم)

سپهر پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:35 ق.ظ http://sepehrlp.blogsky.com

ممنون که به من سر زدی ..بالا خره آپ کردم...
شرمنده دیر شد....
نیمه..گمشده در زمان....
وعشق پیدا شده در جهان...
تولد برای ...رسیدن...
ومرگ برای جدایی ...

مهدی حیدری پنج‌شنبه 14 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 10:42 ق.ظ http://formehr4.persianblog.com

سلام وبلاگ با حالی داری به من هم سر بزن موفق باشی در صحنه زندگی .
زندگی یعنی دویدن بی امان در وادی عشق .

بهروز جمعه 15 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 12:02 ب.ظ http://bamaram.blogspot.com

یه کتاب باحال دیگه همهست اونم ورونیکا میخواد بمیره..من توصیه میکنم اگه نخوندین بخونینش

یک فنجان قهوه تلخ شنبه 16 اسفند‌ماه سال 1382 ساعت 02:50 ق.ظ http://www.maghsad.persianblog.com

سلام دوست من ... ممنون که سر میزنی ... پیروز باشی و عاشق ... در ضمن آپ کردی خبرم کن ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد