چیزهایی که نگفتم....



وقتی چمدانش را به مقصد رفتن بست ،
نگفتم : عزیزم اینکار را نکن.
نگفتم برگرد
و یک بار دیگر به من فرصت بده .
وقتی پرسیددوستش دارم یا نه ،
رویم را برگرداندم .
حالا اورفته ، و من
تمام چیزهائی را که نگفتم ، میشنوم .
....
نگفتم : عزیزم ، متاسفم ،
چون من هم مقصر بودم
نگفتم : اختلاف ها را کنار بگذاریم ،
چون تمام آنچه میخواهیم عشق و وفاداری و مهلت است .
گفتم : اگر راهت را انتخاب کرده ای ،
من آن را سد نخواهم نکرد .
حالا او رفته ، و من
تمام چیزهائی را که نگفتم ، میشنوم .
...
او را در آغوش نگرفتم و اشکهایش را پاک نکردم ،
نگفتم : اگر تو نباشی
زندگی ام بی معنی خواهد بود .
فکر میکردم از تمامی آن بازیها خلاص خواهم شد .
اما حالا ، تنها کاری که میکنم
گوش دادن به چیزهائی است که نگفتم .
....
نگفتم : بارانی ات را در آر ...
قهوه درست میکنم و با هم حرف میزنیم .
نگفتم جاده بیرون خانه
طولانی و و خلوت و بی انتهاست .
گفتم : خدا نگهدار ، موفق باشی ،
خدا به همرات ... او رفت ...
و مرا تنها گذاشت
تا با تمام چیزهائی که نگفتم ، زندگی کنم ...
(سیلور استاین)


                     پاورقی

 همیشه همین بوده ؛ زندگی همین بوده ؛ تو شاید راحت ببخشی ولی نباید انتظار داشته باشی راحت ببخشنت! تو این جور مواقع من فقط سکوت میکنم و سکوت ...
به قول خودت:
سکوت آمیخته به شوریدگی ام که دیروز وجودم را ذوب می کرد امروزدرس نگارش به من می آموزد .آری سکوت سرشار از ناگفتنی هاست.کلماتی که هرکز زبان نگفته
بود,گفتاری که چشم هرگز نخوانده بود.سکوت فریادیست از درونم که صفحهْ قلم بروى گرامافون کاغذ,آن را برایم بازگو می کند. آرى در این هنگام است که تمام کهنه ترانه هاى ناگفته در بلندگوی صدایم با بغضى آلوده به غم به یکباره بیرون می ریزدو سکوت وجودم با رعد تکه ابر پنهان در سینه ام درهم می
 شکند.باران اشک,غم سنگین سینه ام را مى شوید.
آرى سکوت...
         
               و به قول شاملو

                     دلتنگی های آدمی را باد ترانه‌ایی میخواند
                     رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده میگیرد
                     و هر دانه برفی به اشکی نریخته میماند
                     سکوت سرشار از سخنان ناگفته است
                     از حرکات ناکرده
                     اعتراف به عشقهای نهان
                      و شگفتیهای بر زبان نیامده
                     در این سکوت حقیقت ما نهفته است
                     حقیقت من و تو...
  

نظرات 9 + ارسال نظر
[ بدون نام ] شنبه 1 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 11:31 ق.ظ

سکوت.................!!!
مرد!

امین سه‌شنبه 4 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 09:07 ق.ظ http://weblog.amin-website.com

سلام:
من که هیچی نفهمیدم!!!
به من هم سر بزن.منتظر هستم.راستی از کلاس فیزیک چه خبر؟!!!

فرید پنج‌شنبه 6 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:33 ب.ظ http://tiz.persianblog.com

علاوه بر مهربونی ها و ..... تنها هدیه ای که همیشه بهم دادی .... امید بوده و هنوز هم هست... امید وارم هیچ وقت تو زندگیت نا امید نشی! سکوت بد نیست ولی نه همیشه!!!تو دیگه اشتباه نکن!

آذر سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 12:05 ب.ظ http://vesal-am.blogsky.com

اندکی صبر سحر نزدیک است
هدیه خانوم حسابی ما رو فراموش کردی عیب نداره
چون می گزرد غمی نیست
موفق باشی

مریم سه‌شنبه 11 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 06:35 ب.ظ http://b4u.blogsky.com

خیلی زیبا بود

امین دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:16 ق.ظ http://weblog.amin-website.com

قرار وبلاگ نویسان زاهدان:
پنجشنبه در سالن کنسرت عصار
حتما بیایین

[ بدون نام ] دوشنبه 17 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:06 ب.ظ

قرار وبلاگی کنسرت علیرضا عصار پنج شنبه

به پوژی رسیده سه‌شنبه 18 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 05:44 ق.ظ

ادامه بده کلماتت خود زندگییه...

[ بدون نام ] شنبه 29 آذر‌ماه سال 1382 ساعت 10:41 ق.ظ http://x2.blogsky.com

نوشته هات خیلی قشنگ بود خوشم آمد
کولاک کردی
به قول بعضی ها نوشته هات منو کشته
خداحافظ

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد