بنام تنها پناه آشفتگان دیار سرنوشت

سلام!من چون بازم یه مدت طولانی حرفی نزدم و دوباره پیدام شد۱گفتم اول از این جا شروع کنم!

هدیه هستم!متولد ۵ بعدظهر ۸ اردیبهشت ۶۳! عاشق گل سرخ ورنگ آسمون آبی و هر چیز که آبی باشه!مخصوصا دلای آبی!!!شیفته‌ی راه رفتن زیر بارون!نشستن لب دریا تو تیرگی شب! شبا بیقرار و. روزها بیتاب!محکوم به زتده ماندن نه زندگی!دلباخته دریا تو سیاهی و ظلمت که حرفا دارد!ذهن آشفته ی من پر است از بریده‌هایی که میخوام فراموشش کنم ولی مگه میشه آدم بریده ‌های یاد عزیزانشو که وسشون داره فراموش کنه!!!شمالی ترین نقطه‌ی دلم مال کسی که دوسش دارم ولی باور این دوست داشتن او برام سخته!دوریم! مثل کوهای که به هم نمیرسند! آدم ایگونه شده‌اند! و ترسشان از نرسیدن است و از ترس اویکه نمی خواهدش رسیدن باشد!سبدی دارم که پر از خالیست و پنجره‌ایی که رو به خانه هیچکس باز میشه!به پروانه ایی دل میبندم که بالهایش وسعت پرواز را نشانم دهد!!!

آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پابرجاست
!
گر بیفروزیش رقص شعله‌اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و

خاموشی گناه ماست

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] جمعه 13 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 04:46 ق.ظ

.......

حبيب هستم جمعه 13 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 11:00 ق.ظ http://lhabib.persianblog.com

سلام . ممنون که سر زدی . من همان شب هستم. به اين جا هم سر بزن.

می دونم سه‌شنبه 17 تیر‌ماه سال 1382 ساعت 02:02 ق.ظ http://www.reza-rahd.blogsky.com

می دونم چی می گی چون خودم اونی که تو می گی رو دیدم ولی لمس نکردم من دیدم افسرده شدم تو باهش زندگی می کنی نمی دونم چی بگم!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد