برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم
که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند
گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود
برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد
و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد
و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است
سخن بگوییم
پاورقی :
هنوز ذهن آشفته من ؛ پر از حرفایی است که در قرارگاه وجودم بر من ظاهر می شود و این گونه است که گه گاه خود را بزرگ می کنم و یا به تمسخر می گیرم......این جریان ناب زندگی مجبورم می کند تا در برگهای پراکنده ذهنم به دنبال احساس هایی بگردم که در بی حواسیهایم به هدر رفته اند و بارها در تزلزلم سهیم بوده اند و بارها در استواری ام شریک....... پنج سال گشت .... و این بلاگ هر قدر متروک و دور افتاده و جدا مانده باشد باز هم پراست از حرفای ذهن آشفته من و میتوان به یاد تمام آن حرفا و خط خطی های گذشته نظری بر گذشته ها انداخت و گذر عمر خویش را دید و تولد پنج سالگی اش را جشن گرفت .
سلام دوست عزیز وبلاگ باحالی داری امیدوارم موفق بشی.اگر مایلی تبادل لینک کنیم؟
۵ سال؟
تولدش مبارک...
سه-چهار دقیقه سکوت به احترام ورود اولین دلتنگی
می دانم سهمی ار روز آمدنت نخواهم داشت
دیشب جای آخرین نگاهت را ،
در انتهای چشمانم به خاک سپردم
که برای تقدیر اینچنین زخمی
یک علامت سوال ، جواب تمام بودن ها بود
جیزقلتو چقدر قلمبه سلمبه حرف میزنی.راحت باش.راحت حرفت را بزن اگر بخواهی حرفهی دلت را هم اینقدر قلمبه سلمبه بزنی نه کسی حوصله شنیدن داره نه اصلا می فهمه اصل ماجرا چی بوده... حالا به عمو بگو دخمل ناز عمو چی شده که اینقدر دلتنگ و افسرده است؟