از بلاگ ترسا:
دو سال یعنی چقدر؟
یک بلاگ هر چند هم که متروک و جدا افتاده باشد، باز هم می توان تولدش را جشن گرفت. خط خطی های گاه و بی گاهش را نگاهی انداخت و با یاد همه ی روزهای گذشته اش چند خطی را دوباره و باز در آن نوشت...
بعد خوندن این مطلب ، بلاگم رو باز کردم و نگاهی به این صفحه بی رنگ انداختم تاریخ آخرین مطلبم 18 آبان!!! و امروز 22 بهمن ! بعد سری به آرشیو زدم ، نگاهی به روزای گذشته کردم ، یه یک ساعتی غرق گذشته ها شدم و مطلبا رو میخوندم تا رسیدم به اولین مطلبی که اینجا نوشتم ، نگاهی به تاریخش انداختم 30 اردیبهشت 82 !!!
( یعنی یه چیزی حدود سه ماه و اندی دیگه اینجا هم دوساله میشه!!!! واقعا دو سال یعنی چقدر؟ )
... و ناگهان چقدر زود ، دیر میشود!!!
سلام
وبلاگ جالبی دارید.
سبز باشید.
خدایا کر که باز برگشتی به وبلاگت و مطلب نوشتی!
امیدوارم شاد و سر حال باشی.
مرسی از اینکه به من سر زدی.
بازم بیا پیش ما.
زندگی غربت غریبانه است که در آن تنهایی هم تنها می ماند!
همیشه آدما بعد از یه مدت چه بخوان چه نخوان مجبورن برگردن و پشت سرشونو نگا کنن ........
می گویند چون بگذشت روزی بگذرد هر چیز با آن روز.
باز می گویند خوابی هست کار زندگانی،
نباید یاد کردن از آن،
خاطر خود را بی سبب ناشاد کردن.
بر خلاف یاوه ی مردم
پیش چشم من ولیکن
نگذرد چیزی
بدون سوز میکشم
تصویر آن را ،
یاد من می آید از آن روز!
سلام
دلگیری من از تو بماند برای هیچ وقت....اما خوش حالم که می نویسی...قلمت را زمین نگذار
یعنی زمانی که بمیری ........
زمانی که دباره متولد بشی...
زمانی که دباره زندگی کنی...
زمانی که دوباره عاشق بشی....
ما ادما ی امروز ... هر روزمون مثل یک امر میگذره...!!
تو این هوای خط خطی ... نفس کشیدن که ممنوع نیست ...
من هم نمی دانم به دنبال چه می گردم!
سلام خدمت هدیه خانوم وبلاگ خوبی داری انشالله که خسته نباشی و همیشه موفق باشی و مطالب خوندنی مینویسی و شعرهای قشنگی انتخاب میکنی روز والنتاین رو بهت تبریک میگم انشالله همیشه عاشق بمونی و خوشحال میشم یه سری هم به من بزنی و بتونیم از طریق وب بیشتر با هم آشنا بشیم .. ایام محرم هم بهت تسلیت میگم .. التماس دعا .. آرزومد آرزوهات نوید || پسر جنوب ||