
هرگز از مرگ نهراسیدم
اگرچه دستانش از ابتذال شکنندهتر بود
هراس من ـ باری ـ همه از مردن در سرزمینی است
که مزد گورکن
از بهای آزادی آدمی
افزون باشد.
.شاملو
پاورقی:
دیدن گفتم من تا تصمیم میگیرم زود آپدیت کنم یه مشکلی پیش می آید. این دفعه که اصلا بلاگ اسکای قاطی کرد.
اول ...
سلام ... اگه بترسی میاد سراغت ... فکر کنم !!!
شاید روزی دیگر...شاید لحظه دیگر....شاید مثل گذشته...تکرار همون صحنه زندگی...
به همون زیبایی....ولی شاید...سیاه ..مثل شبی که هیچ وقت ماه بیرون نیاد...
کاش میشد ستاره بود...توی همون شبا مخفی میشد...
خوب بنویس . یک چیز از خودت . قبل از این که دوباره یه بلایی سرش بیاد !
سه شنبه، 21 بهمن، 1382
امان امان
خاک آن است که از آن بوده ام
جان را به هلاکت سپرده در امان بوده ام
و چرا هرگز از مردن و رفتن نترسیده ام
چون که من از بودن خود هم نهراسیده ام
¤ نوشته شده در ساعت 14:11 توسط هما یو ن گو د ر ز ی
چه خوش است حال مرغی که قفس ندیده باشد
چه نکوتر آنکه مرغی ز قفس رهیده باشد
پرو بال ما بر یدند و در قفس گشودند
چه رها چه بسته مرغی که پرش بر یده باشند............!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟
وبلاگ آزادی مزین شد به لینک شما !