از من پرسیدند چگونه دیوانه شدم.
چنین روی داد! یک روز .بسیار پیش از آنکه خدایان بسبار بدنیا بیایند از خواب عمیقی بیدار شدم و دیدم که همهی نقابهایم را دزدیدهاند (همان هفت نقابی که خودم ساخته بودم و در هفت زندگیام بر چهره میگذاشتم). پس بی نقاب در کوچههای پر از مردم دویدم و فریاد زدم ((دزد.دزد دزدان نابکار))
مردان و زنان بر من خندیدند و پارهایی از آنان از ترس من به خانههاشان پناه بردند ! هنگامی
که به بازار رسیدم جوانی فریاد بر آورد (این مرد دیوانه است) من سر برداشتم که او را ببینم
و خورشید نخستین بار چهرهی برهنهام را بوسید و من از عشق خورشید مشتعل شدم و
دیگر به نقابهایم نیازی نداشتم!و چنین بود که من دیوانه شدم از برکت دیوانگی هم به آزادی رسیدم و هم به امنیت!آزادی تنهایی و امنیت از فهمیده شدن! زیرا کسانی که ما را میفهمند چیزی را در وجود ما به اسارت میگیرند!!!
((جبران خلیل جبران- از کتاب دیوانه))
سلام دوست عزیز امید عرب هستم از سایت www.tur2.com وبلاگ قشنگی داری برای شما آرزوی موفقیت میکنم.
خوب است که پندار را باز کنیم
خوب است که دل را محرم رازکنیم
خوب است که یار گل باشیم
ساز دیگر را با هم آغاز کنیم
سلام..نگفتی آپ کردی..!!!
اشک ، تنها قطره ء اشک
جواب این دل تنگ دیوونه ست ...
عشق ، فقط وجود این عشق
تنها چراغ روشن این خونه ست ...
...
رفتی تو کار کتاب خوندن؟؟؟
خوش به حال تو که وقت داری...
موفق باشی..
برای دیوانگی عالم نمی خواهد ...در دایره کوچک ذهنت به شعاع تمام زندگی می توانی دیوانه ای دوست داشتنی باشی ...
من عاشق نوشته های جبران خلیل هستم .... مرسی هدیه جان ..تاخیر من رو ببخش
سلام.بسیار زیبا بود .مثل همیشه لذت بردم.موفق باشید.
سلام ... انتخاب خیلی زیبائی بود ... پیروز باشی و عاشق ...
من که دیوانگیم !
مستی و هشیاری نیست .
دست از دل من بردار که این هم ،
دیوانه دلی نیست ...
لینک شما را گذاشتم ... با اجازه !!!
سلام ... ببخشید دیر شد... خوبی؟ ... قشنگ بود. راس گفته هرکی خواسته منو بفهمه بیشتر اسیرم کرده !؟ شایدم من اسیرش شدم (دو نقطه تفکر) ، نمیدونم ... راستی از بابت لینک ممنون . در اولین فرصت بهت لینک میدم ... راستی سال نوت مبارک