حرف را باید زد!
درد را باید گفت!
سخن ازمهر من و جور تو نیستسخن از
متلاشی شدن دوستی است
و عبث بودن پندار سرور آور مهر
آشنایی با شور
و جدایی از درد
و نشستن در بهت فراموشی
-با غرق غرور!
روزها بود که گم شده بودم
یا که شاید گم کرده بودم!
راه رها شدن از فریادهای درونم را
اینجا که رسیدم:
رودخونه بود و درخت
پرنده و کوه
ساز و آواز..
اما کسی نبود!
یک همراز و یک همدرد...
ساز داشتن اما
کسی نوای دل مرا نمی نواخت
گم کرده بودم همه چیزهای خوب را
نغمهی دلم خاموش شده بود.و...
نظرات اینجا بدین: حرفای ما ۲ومون